چند روزی بود که به دلیل مشغله و یک کم خستگی نتونستم خاطرات روزانه تو رو بنویسم بنابراین امروز شنبه تصمیم دارم که از این یک هفته هر آنچه رو که یادم هست برات بگم . اولین و شاید مهمترین مطلب اینه که معرفی نامه بیمارستان رو برای ١٠ آبان گرفتم تا اگه دکترت تا اون موقع از مکه برگشته باشه تو رو بدنیا بیاره و اگر هم نه یه دکتر دیگه باید بیاد و تو رو به دنیا بیاره . یه اتفاق مهم دیگه هم که تو این چند روز افتاد این بود که جمعه صبح (٢٨/٧/٩١) از بس دلم درد میکرد و نگرانت بودم رفتیم بیمارستان اما بعد از یه معاینه و آزمایشی که جوابش رو هم نگرفتم ، خیالم از سلامتی ات حسابی راحت شد برگشتیم خونه . دیشب هم خونه خاله آزاده بودیم و یه کوفته...